آمدی از شوق تو امشب چه بارانی گرفتشاخه خشک دلم لرزید و تن جانی گرفت
از طنین خنده ات گلهای احساسم شکفتبرق چشمت آتشی شد خرمنم آنی گرفت
زردی پاییز رخسارم به گلگونی نشستطفل بیمار دلم خندید و درمانی گرفت
تا تو برگردی غباری آسمان را تیره کردآمدی خورشید من غمبار پایانی گرفت
در نبودت بلبلان خاموش و گل پژمرده شدآمدی یاس کنار پنجره جانی گرفت
ای گل گلدان من عطر وجودت ماندگاراز هوای بودنت این خانه سامانی گرفت + نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۷ ساعت 23:40 توسط زیبا | عشق یک کرگدن...
ما را در سایت عشق یک کرگدن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zibaafrash12 بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 13:28